انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدارا» ثبت شده است

دربارهٔ زیست مؤمنانه و رواداری

«تمام وجودشون رو کینه و دشمنی پر کرده و تشویق بی‌دین و لات و هرزه هم بهشون مزه کرده با این حال می‌خوان جانماز دین رو هم آب بکشن :)»

این کلمات را دوستی دربارهٔ من نوشته است. این توییت چهار بخش دارد. نخست کینه و دشمنی‌ای که تمام وجودم را پر کرده است. دوم مزه‌کردن تشویق بی‌دین و لات و هرزه به مذاق من. سوم جانماز دین را آب کشیدن در عین حالی که تشویق هرزه‌ها و لات‌ها و بی‌دینان مزه می‌کند. چهارم آن خنده آخر. آن خنده آخر در جواب کامنت قبلی فردی دیگر است. به این خنده چون دربارهٔ من نیست کاری ندارم. 

من این کلمات را فحش نمی‌دانم، یک تحلیل می‌دانم. سال‌هاست در سرای مجازی هم‌دیگر را می‌شناسیم؛ پس می‌تواند از من شناختی داشته باشد و دربارهٔ من بگوید و تحلیل کند. نمی‌دانم که آیا او از دانش‌هایی که مربوط به روان انسان و انفسیات فرد است، چیزی بداند یا نه، اما در سه ادعای او دربارهٔ من، از درونیات من سخن گفته است. کینه، خوش‌آمدن [همان مزه‌کردن] و تدین‌نمایی [همان جانماز دین آب کشیدن]. این کلمات دربارهٔ دوستان من، آنان‌که لایک می‌زنند و آنان‌که کامنت می‌نویسند هم سخن دارد، آنها را بی‌دین، لات و هرزه می‌نامد.

چرا به این تحلیل رسیده است؟ گمان می‌کنم «نپذیرفتن یا ناتوانی درک فضیلت رواداری» پاسخ این پرسش باشد. نپذیرفتن یا عدم درک مدارا با دیگری، نه کاملاً؛ اما بسیار بسته به تک‌انگاری حقیقت است. نویسنده توییت در من سه رفتار را می‌بیند: نخست مخالفت با باورهایش. دوم گفت و شنید با انسان‌ها با باورهای گوناگون از مؤمن تا خداناباور و ... سوم زیست مؤمنانه. او نمی‌تواند میان زیست مؤمنانه و گفت و شنید با خداناباوران یا آنانکه زیست مؤمنانه ندارند، جمع کند. گمان می‌کنم آنچه او و من در سرای مجازی بر زبان می‌رانیم، در این درک تأثیرگذار باشد. من از همه‌چیز می‌گویم: از زندگی، از نان سنگکی که خریده‌ام، از بچه‌هایم، از مشق‌هایشان، از کتاب‌ها، از کشتی، از سیاست و ... اما او غالباً از سیاست می‌گوید. من شاید در سیاست با بسیاری از دوستان مجازی‌ام فاصله داشته باشم، اما اشتراک‌های انسانی را وقتی به نمایش می‌گذارم و می‌گذاریم با هم مشترک می‌شویم. پیش از این گفته بودم [اینجا] که «شبکه‌های اجتماعی مؤمن را به انسان مؤمن و ناباور را به انسان ناباور تبدیل می‌کند.» این جایی است که به غیر از باور، زندگی عادی را بگوییم؛ اما آنگاه که فقط از باورهای سیاسی یا مذهبی بگوییم و تنها دغدغه‌ باور باشد، مخالفان به «انسان مخالف» بدل نمی‌شوند و در نتیجه اشتراکی هم بوجود نمی‌آید. فقط آنان‌که «اخ لک فی الدین» هستند، همراه می‌شوند و نمی‌توان با «نظیر لک فی الخلق» همراه شد و گفت‌وشنید کرد. این «نظیر لک فی الخلق» حداقل اشتراکی است که همه انسان‌ها با یکدیگر دارند. همین اشتراک حداقلی، برای رواداری و مدارا کافی است. با نمایش زندگی کردن، این اشتراک از شباهت در خلق، فراتر می‌رود. اما آنکه تنها و تنها از باور سیاسی می‌گوید و تنها باور سیاسی را می‌بیند، طبیعتاً این اشتراکات را نادیده می‌انگارد و اگر در باور سیاسی همراهش نباشی، دیگری را یک «مخالف» یا یک «دشمن» می‌بیند و نمی‌تواند مدارا کند و روادار باشد.

او تعامل و گفت و شنید با آنکه را مخالف باور اوست، رد می‌کند و نمی‌پذیرد. او این گفت‌وشنید را در رفتارهای من می‌بیند و آن را به «تشویق بی‌دین و لات و هرزه هم بهشون مزه کرده» تعبیر می‌کند. آنگاه به گمانش زیست مؤمنانه من با این گفت‌وشنید در تضاد است. این استدلال را می‌چنید: اگر الف زیست مؤمنانه راستین دارد، نمی‌تواند با «بی‌دین و لات و هرزه» بگوید و بشنود؛ الف با «بی‌دین و لات و هرزه» می‌گوید و می‌شنود. پس: زیست مؤمنانه الف راستین نیست. او زیست مؤمنانه را منافی گفت‌وشنید با غیرمؤمنان می‌داند. پس زیست مؤمنانه را دروغین می‌داند و آن را «جانماز دین آب کشیدن» می‌نامد.

من باید از این کلمات که مبتنی بر مشاهدات و سپس تحلیل است، به خودم رجوع کنم. باید خودم را مشاهده کنم و ببینم چه کرده‌ام و چه بوده‌ام که او و احتمالاً‌ دیگرانی این‌گونه فکر می‌کنند. من نمی‌توانم به سادگی بگویم «نه، من اینگونه نیستم». گاهی «خودفریبی» چنان پیچیده است که حتی خود به خودفریبی ناآگاهیم. «أَخفَی مِن دَبِیبِ النَّملِ عَلَی صَفَاةٍسَودَاءَ فی لَیلَةٍ ظلماءَ». لااقل من نمی‌توانم بخش اول سخنان را که گفته بود «تمام وجودشون رو کینه و دشمنی پر کرده» کاملاً‌ رد کنم.

زمینهٔ ادعای دوم [تعامل با مخالفان] و ادعای سوم [متدین‌نمایی] را به گمانم باید در گونهٔ بودن من در فضای مجازی جستجو کرد. در این سرای مجازی، فرد در متن [و تصویر] حلول می‌کند. فرد متناسخ است در کلماتش. متن می‌تواند نمایندهٔ تمام رفتارهای فرد را نمایندگی کند یا بخشی از آن را. این به تصمیم فرد وابسته است. کسی تصمیم می‌گیرد تنها از باورهایش بنویسد، کسی تصمیم می‌گیرد تنها از آثارش بنویسد و...  من از سال‌ها پیش این را برگزیده‌ام که کلماتم در این فضا، نماینده «من» باشد نه نماینده باور تنها و نه نماینده زندگی تنها. «من» هم باور دارد، هم زندگی می‌کند، هم احساس دارد و ... طبعاً بسیاری از دوستانم با بخشی از من موافقند و با بخشی مخالف. اگر بنا بر این باشد که مخالفت در بخشی به معنای مخالفت در کل باشد، هیچ دوستی نخواهد ماند. این را نباید به معنای گشودگی بر هر باور و رفتاری تفسیر کرد. به هر دلیلی، - یا حتی بی‌هیچ دلیلی و تنها به خاطر اراده- من تصمیم به زیست مؤمنانه و رواداری با دیگریِ مخالف باور خود دارم. این تصمیم، پشتوانه رفتار من در فضای مجازی است. طبعاً می‌توان آن را در مقام نظر و عمل نقد کرد و نادرستی‌هایش را نشان داد و به آن کمک کرد. چنان‌چه گاهی یارانِ یاری‌گر می‌گویند.

به هر حال، من -یعنی من- بر مدارا و رواداری با دیگری‌ام تا آنگاه که دشمنی نورزد. مبنای این رواداری را نه تنها «اخلاق» بلکه دین هم می‌دانم. دیگران یا «هم‌کیش‌اند یا هم‌سرشت» و حتی همه انسان‌ها و موجودات عیال الله‌اند. «والخلق کلهم عیالک». من این را قید می‌زنم به تا آنگاه که دشمنی نورزند. «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم». من زیست‌مؤمنانه و تعامل با دیگریِ نامؤمن را با رواداری جمع می‌کنم. اما نویسنده توییت این جمع را نمی‌پذیرد و زیست مؤمنانه من را راستین نمی‌داند و آن را «جانماز دین آب کشیدن» می‌خواند. به هر حال، باید گفتگو کرد که آیا باور مؤمنانه و زیست مؤمنانه با رواداری با غیر قابل جمع است یا نه. 

نکته پایانی دفاعی کوتاه از دوستان مجازی‌ام است. در میان دوستانم افرادی هستند که یا ناباورند و یا زیست مؤمنانه ندارند [به قول توییت، بی‌دین]؛ اما تا جایی که یاد دارم میان‌شان هرزه و لات ندیده‌ام.
*
با تذکری، متن را کمی ویرایش کردم تا کمی از حالت جدل خارج شود.
پیشنهاد می‌کنم دربارهٔ مبانی رفتاری‌ام اینها را بخوانید:

شبکه‌های اجتماعی، دیگران و دگرگونی‌های ما