انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسجد و تئاتر شهر» ثبت شده است

طبل‌ها فریادها دارند از این طبال‌ها

 

مشرق سوگ‌نامه‌ای نوشته است و گفته است مسجدی پای تئاتر شهر ذبح شده است. من از معماری چیزی نمی‌دانم. مسیح گفته است که سوگ‌نویسِ مشرق هم نمی‌داند. [نشان] اما این‌قدر می‌دانم که نه مسجدی ذبح شده است و نه اعتراض آن هنرمند و آن روشن‌فکر نابجاست. آن‌چه که به مذبح می‌رود، دینی است که لقلقه‌ی زبان است و به سود مردمی است که عبید دنیایند.

 

داستان، غرق‌شدن در شکل‌گرایی است. می‌گویند باید مناره‌های مساجد از همه ساختمان‌ها بالاتر باشد و سایه مسجد بر سر نمایش‌خانه باشد. یاد پیرمرد بدصدای محله کودکی‌مان می‌افتم. سحر به سحر بعد از استغفارها و العفوهای شبانه و توبه‌های کهن‌سالی از گناهان جوانی، اذانش باید خُرد و جوان و پیر را بیدار می‌کرد و رونق مسلمانی می‌برد.

 

مسجد نه تحقیر شده است و نه در این مسجد از همه مظلوم‌تر ولی‌عصر است. مسجد شکل نیست که مدرنیته و معماری ساسانیان و اموی و ... تغییرش دهد. هیچ متن دینی گنبد و گل‌دسته مساجد را نمی‌گوید. نخستین گلدسته‌ها را امویان در مساجد آوردند. من می‌توانم به شیوه‌ی روضه‌خوان مشرق، بر نفی گلدسته بنویسم:« قاتلان حسین بن علی مناره را آوردند. آهای مناره‌سازان شما بر سازه‌ی قاتلان پسر فاطمه اذان می‌گویید. چه مظلوم است دین خدا که بر گلدسته‌های بنی‌امیه اشهد ان علیا حجة الله می‌گویند.» این کلمات من سوگ‌ناک‌تر از روضه مشرق است. اگر شکل و شیوه‌ی معماری باید نفی شود، شیوه‌ی اموی است نه شیوه‌‌ی مدرن.

 

مهم‌ترین استدلال متن، این است که شیوه‌ی سنتی محراب و گلدسته و ... نفی شده است. نفی شده باشد، چه اشکالی دارد؟ همه‌ی این‌ها شکل است. شکلی که مؤید دینی ندارد. مسجد مناره‌های بلند و محراب با کاشی معرق نیست. مسجد جای نماز خواندن است. چه مسجد ساده گلی دهات ما باشد، چه مسجد مطلا. مسجد پیامبر شکل نداشت، چند دیوار ساده بود، پول خرج زینت مسجد نمی‌شد، برای فقرا مصرف داشت؛ فقرائی که امروز زیر گلدسته‌های طلای متدینان خسته‌اند. 

 

تلاش متدینان –چه خالصان و چه خودفریب‌گران دینی و چه سودجویان- برای غلبه‌ی نمادهای دینی و شکل‌های دینی بر نمادهای دیگران ریشه در شکل‌گرایی دارد. اسمش را گذاشته‌اند «تعظیم شعائر». شعائر شکل نیست. آن هم شکلی که در بسیاری اوقات زندگی عادی را تغییر می‌دهد. همان اذان صبح پیرمرد بدصدای محله‌ی کودکی ما، برگزار نگردن عروسی در ماه محرم و صفر و ...

 

در این دیدگاه، شکل باید قدرت‌مند شود حتی اگر محتوا نفی شود. امام‌زاده روستا باید مجلل و غنی باشد؛ اما در همان روستا فقر بر سر سفره‌ی مردم است. محتوای اطعام فقیر و دست‌گیری مستمند نفی شده است به بهانه‌ی تجلیل از امام‌زاده و تعظیم شعائر.

 

داستان مسجد و تئاتر هم همین است. چه اجباری است در حریم یک ساختمان حتماً مسجد ساخته شود؟ نمی‌شود هزار متر آن طرف‌تر مسجد ساخت؟ دو کوچه آن‌سوتر؟ مسجد برای خواندن نماز است یا سایه انداختن بر ساختمان تئاتر شهر و توهم غلبه نماد دین بر نماد کفر؟ اگر محوطه تئاتر شهر، حریم آن است، اعتراض هنرمند و روشنفکر و دین‌دار حتی به نساختن مسجد جای دارد – چه برسد به شکل آن- و محتوای دین این اعتراض را تأیید می‌کند. اما شکل‌گرایی می‌گوید باید آفتاب دیرتر به تئاتر بتابد و حتما در حیاط تئاتر شهر مسجد ساخت و الّا و لابدّ گلدسته و گنبد داشته باشد. یادتان باشد صدای بلندگوی مسجد حتماً گوش همسایه‌ها را آزار دهد.