انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر افراز» ثبت شده است

باد سهمگین؛ ترجمه‎ای که داستان را ویران کرد

روی جلد نوشته است: «برنده‎ی جایزه‎ی نوبل ادبیات سال ۱۹۶۷| باد سهمگین| میگوئل آنخل آستوریاس| مترجم: حمید یزدان پناه» و گوشه سمت چپ پایین نشان «نشر افراز» است. 

این کتاب را اگر دیدید، نخرید. پول‎تان را حرام کرده اید. نه اینکه آستوریاس نویسنده بدی باشد و جایزه نوبل را الکی گرفته باشد؛ ترجمه، ترجمه ای است که حتی بد نیست؛ مفتضح است؛ به تمام معنا مفتضح. کتاب پر است از غلط‎های املایی و ویرایشی. چنان این غلط‎ها مخاطب را آزار میدهد که از لذت داستان دور می‎شود. گاهی متن گویا نیست و گاهی میان جملات، رابطه‎ گم شده است. 

به این چند نمونه نگاه کنید:

«در آن هوای سرد و مرتفع هیچ چیز مثل این غذا به مزاقش خوش نمی‏آمد.» [ص ۱۴۵] 

«ماکاریو بدهی زیادی نداشت که بخواهد حرفی بزند؛ و آخرین پناه‎گاهش اگر خدا بخواهد فقط دفاع از زمین با داس خواهد بود، را که این تنها چیزی‎ست که آن‎ها می‎خواهند از او بگیرند! با صدایی قدرتمند گفت:...» [ص ۱۳۷]

متن بالا بدون کم و زیاد عین متن کتاب است. علایم ویرایشی را کاری نداشته باشید، آن «را» چیست؟ کتاب پر است از این «را»ها. 

«اون‎ها نباید که شورش بکنند، برای این‎که ما قانون داریم، قانون یقین‎کننده‎ی هر نوع اختلافیه.» [ص ۱۸۵]

«لینو لوسرو و عصبانی بود.» [ص  ۲۱۶]

«مشکل مشاوره با ریتوپراژ؛ شادمان، یعنی کسی که مادربزرگ دنبالش فرستاده بود، چنین می‎شود حدس زد که می‎توان با او مشورت کرد.» [ص ۲۲۶] منظور از شادمان، شامان یکی از شخصیتهای داستان است. جملات قبل و بعد، چیزی به این جمله اضافه نمی‏کنند. 

«آدم‎های خیلی زود می‎میرند اگه پسرهاشون را در اطرافشون نبینند.» [ص ۲۳۰]

یک مترجم و شاید یک ویراستار و ناشر به سادگی می‎تواند یک اثر خوب را نابود کند. 

باد سهمگین