انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کوری ساراماگو» ثبت شده است

در باب انسان وب

دوستی نوشته بود کاربران اینترنت از آنچه در بیرون از این فضا هستند خشن ترند. نزاع هایی که در نت ها و کامنت هاست، کلماتی که می آید و می رود، تیز و ستیزگرند. آنچه من دیده ام این ادعا را تایید می کند. 

داستان انسان در اینترنت، داستان شهروندان «کوری»ِ ساراماگو است. مردم کوریِ ساراماگو عوض نمی شوند، خودشان را نمایش می دهند. اجتماع و مناسبات اجتماعی، دیدارها و دیدن ها مانع بزرگی در عرضه خود و خود بودن و نمایش خویشتن خویش است. انسانها برای اینکه در اجتماع باقی بمانند، باید قوانینش را بپذیرند و همرنگ دیگران شوند و خود نباشند. چنانچه «خدا» می تواند عامل الزام آور قوانین اخلاقی باشد و انسان هایی اخلاق را نه به خاطر اخلاق، بلکه به دلیل خدا اجرا می کنند، اجتماع و بقاء آن نیز عامل الزام قوانین اخلاقی است. 

وقتی این الزام برداشته شود، ضامنی برای اجرای آن از سوی انسان متفرد نیست. کوری ساراماگو از این جهت به سوی توحش می رود که دیگر هیچ ناظری نیست که انسان ضد قوانین را بپاید و جریمه کند و دست بند بزند. چشمها وقتی گرفته شوند، وقتی انسان فقط خودش، بیننده خود باشد، بازگشت به خویشتن می کند. دکتر آنگاه که گمان می کند زنش مثل همه نابینا است به او خیانت می کند؛ درست جلوی چشمانش؛ چشمانی که گمان می کند نمی بیند. 

چشم های دیگران، انسان را محدود می کند و طغیان و عصیانش را مهار می زند. وقتی که «برادر بزرگ»ی نباشد که شهروندان را ببیند، طبیعی است که شهروندان رو به طغیان و تباهی و هرج و مرج بروند. 

انسانِ میان دنیای وب، انسان داستان کوری است. انسان وب چشم ندارد، بدن ندارد، دست ندارد. انسان اینجا در واژه حلول کرده است. انسان تناسخ یافته در کلمات است. آنچه اینجا می آید و می رود، نگاه چشم ها نیست، لمس دست ها نیست، تنها و تنها کلمات و واژه ها هستند. کلماتی که چشم ندارند. چشمی نیست که انسان را به «شرم و حیا و رواداری» وادار کند. انسان وب به سادگی می تواند خویش باشد. طغیان کند و سرکشی کند و به دیگران هرچه دوست دارد بگوید. 

فرد درون اینترنت، در کلماتی عریان متجلی است. خبری از چشمهای دیگران نیست؛ چشمهایی که خود به خود انسان را به شرم وادار می کند. تفاوت انسان در فضای مجازی با انسان بیرون از آن، در بدنی است که دارد. بدنی که نه گوشت دارد و نه چشم و نه حس. بدنی که از واژه های خشک است. واژه های دیگران نمی تواند مانعی محکم در برابر نمایش خویشتن خویش باشد. انسان ها اینجا بیشتر خویشتن ند و بیشتر خشن ترند و بیشتر وحشی تر. 

«اینترنت آدمها را عوض نمی کند؛ آدمها را نشان می دهد»