فقط هاشمی رفسنجانی
- شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۵۴ ب.ظ
- ۰ نظر
هفتاد و دو بود. هاشمی بود و احمد توکلی. سید جبّار همسایه روبروییمان که آنقدر دوستمان داشت که عموسیدجبار شده بود و دوستش داشتیم و داریم -خدا بیامرزدش و روحش شاد باشد- شده بود حامی توکلی. دم در خانهاش پوستر توکلی را زده بود. کلاس چهارم بودیم. پر بودیم شیطنت. نه برای اینکه برای هاشمی که آن زمان رفسنجانی بود، تبلیغ کنیم، برای اینکه سر به سر عموسید جبار بگذاریم -خدا رحمتش کند- پنجره اتاقی را که روبروی در خانهشان باز میشد، پر کردیم عکس رفسنجانی. پوسترش آبی بود با نشانِ جامعه روحانیت مبارز. انگار بس نبود. باید کارِ دیگری میکردیم.
آن زمان، قیر یکی از اسبابهای بازیمان بود. همیشه قیر به سادگی گیر میآمد. بام خانهها را قیرگونی میکردند. خیلی از خیابانها آسفالت نبود و قبل از آسفالت قیر میریختند. کوچهمان را که قیر ریختند، کفشهای پارهمان را میکَندیم و پلاستیک میکردیم پایمان و روی قیرهایی که آفتاب تابستان داغشان کرده بود، میدویم. از سر کوچه تا ته کوچه مسابقه میگذاشتیم. کوچه را که آسفالت میکردند، کف پای ما بود و داغی آسفالت و لذتی که میبردیم از کودکیمان. لباسهامان همیشه قیری میشد و دستهای مادر بود که هر شب باید قیرهای لباس را با هر زور و زحمتی که بود، میسترد. حتی گاهی قیر را به جای آدامس میجویدیم. قیر بخشی از کودکی ما بود.
خانهمان به دو کوچه در داشت. توی آن یکی کوچه، داریوش و پسرعمویش با قیر روی دیواری نوشته بودند: «خر کور آمد». چیزی شبیه «هر کس این را بخواند، خر است.» پوسترهای فراوان رفسنجانی که پنجره روبروی خانه عموسیدجبار را پر کرده بود، کافی نبود. با عباس قیر گیر آوردیم؛ قیر سفت. خط من از خط عباس بهتر بود. روی دیوار نوشتم «فقط هاشمی رفسنجانی». دیوار سمت آفتاب نبود. هنوز نوشته است «فقط هاشمی رفسنجانی». جلوی آن قیرنوشته، آلو کاشتهاند. اول بهار آلو پر بود شکوفه. آن قیرنوشته از آفتاب تابستان و سرمای زمستان گزند نیافته است و هنوز روی دیوار خانهٔمان، نوشته است «فقط هاشمی رفسنجانی». نه سید جبار زنده است که از دیدنش لبخند روی لبش نشیند و نه هاشمی.
- ۹۶/۰۱/۲۶