دوم خرداد ۷۶
- شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ب.ظ
- ۱ نظر
اولین انتخاباتی بود که رأی میدادم. صبح زود به همراه دوست یزدیام رفتیم مسجد امام حسین توی بلوار امین قم رأی دادیم. مرحوم آیت الله منتظری آمد و همانجا رأی داد. پسرعمویم آن روز مهمان من بود. سر صندوق رأی کنجکاوی نوجوانی مرا به سرک کشیدن به برگههای رأی میکشاند. شاید ده دوازده برگه را دیدم و هشت نه تاشان خاتمی بود. جوانی حدوداً بیست و پنج ساله را یواشکی نگاه کردم. لباسهایش گچی بود و احتمالاً از سر گچکاری به سر صندوق آمده بود. از جیبش «خودنویس» درآورد. و با خطی بسیار زیبا نوشت «سید محمد خاتمی». یاء را کشید. زیبایی خطش برایم ماندگار است. توی خیالات خودم بین لباس گچی و خودنویس و خط زیبای آن جوان و پیروزی بیست میلیونی محمد خاتمی رابطه بسیار زیادی میبینم؛ بسیار بیشتر از یک رأی.
شب قبل نخوابیده بودیم. بزرگترهای مدرسه معصومیه ما را فرستاده بودند تا اطلاعیههایی را از لای در، در خانههای مردم بریزیم. اطلاعیه این بود که ما از منابع موثق خبر داریم که رأی رهبر، ناطق نوری است و برگه دیگری همراهش بود که یک رویش نوشته بود چرا ناطق آری و روی دیگر چرا خاتمی نه. من و دوست بزرگتری خانههای سالاریه را «اطلاع رسانی» میکردیم. یادم است وقتی ماشین نیروی انتظامی رد میشد، دوستم گفت قایم شو. نمیدانستم که کارمان غیرقانونی است. صبح وقتی برمیگشتیم، نان سنگگ خریدیم که توش مگس بود.
وقتی نتایج اعلام شد، انگار گرد غم ریخته بودند روی سر مدرسه. جز چند نفر همه غمگین بودند. پسری بود که از خیلی قبل گفته بود که خاتمی بیست میلیون رأی میآورد. او از همه خوشحالتر بود.