انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

آن هفتصد تومان توی کیف

کرایه تاکسیِ ون از حرم تا پردیسان می‌شود ۱۷۰۰. اولین نفری بودم که سوار ون شدم. تک صندلی جلو نشستم. هم کیف همراه داشتم و هم لباسهای مبارزه تکواندو احمد. گذاشتمشان جلوی پایم. هفت هشت نفر دیگر سوار شدند. زنی آمد جلوی پنجره در جلو و ازم خواست بروم عقب و او جلو بنشیند. گفت آن عقب همه مردند. بدون اینکه چیزی بگویم -حتی باشه- کیف و پلاستیک را جمع کردم و رفتم قسمت عقب ون. وسایل را مجبور بودم بگذارم روی پایم. نشستم روی یکی از آن صندلی‌هایی که تا می‌شد و اگر کسی از ردیفهای عقبی می‌خواست پیاده شود من هم باید پیاده می‌شدم. یک بار مجبور شدم پیاده و سوار شوم. وقتی آن زن پیاده شد، رفتم جایش نشستم. مسافرها دو هزارتومانی و پنج هزار تومانی می‌دادند و راننده باید توی پول خُردهایش سیصد تومان جمع می‌کرد و می‌داد دستشان. پول خردهایی که با هر مسافر کمتر و کمتر می‌شدند و می‌شد توی صورت عرق کرده راننده نارضایتی‌اش را از کمی پول خردهایش خواند. 

من هم دو هزار تومنی داشتم. توی کیفم گشتم، هفتصد تومان پیدا کردم؛ شد دو هزار و هفتصد تومان. دم آخرین چراغ قرمز، دو هزار و هفتصد تومان را بهش دادم. از توی جیبش کپه اسکناس را در آورد که با وسواس عجیبی منظم چیده شده بود. اول هزار تومانی‌ها، بعد دو هزار تومانی و بعد پنج هزار تومانی و ... اولین هزار تومانی را برداشت که به هم بدهد. دستش را آورد طرفم، اما فوراً برش گرداند. توی هزار تومانی هایش گشت و گشت و گشت و نوتَرینش را پیدا کرد و بهم داد؛ از این هزار تومانی‌هایی که اولین روز زندگی‌شان است. لبخندی هم زد؛ اما چیزی نگفت. فهمیدم به پاس آن هفتصد تومان پول خردی بود که توی کیفم گشتم و بهش دادم. وقتی پیاده شدم، توی دلم شادی کوچکی بود؛ بابت همین هزار تومانی نو.


  • سید اکبر موسوی

تاکسی نوشت

خاطرات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی