انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

مردی شبیه زلف هایت

تو ناباوری

مثل ناباوری سرو به پریشانی بید 

شبیه ریشخند خیس دریا به افسانه  خشک کویر

مثل خیال خالص شیرین و تلخی روزگار فرهاد 


حتی اشک 

این استدلال بی‌تردید وحشتناک انسانی

حتی گیسوی جوان شبیه ابر و باد و برف

حتی غریبی لبخند و لب‎هام

برهانی عقیم است

حتی مرگ

عشق هیچ برهانی ندارد مگر عشق.


تو ناباوری

شبیه شگفتی شمع به گردش پروانه 


مثل زلف‎هات شده‎ام

زلف‎هات را باور داری؟

رها و پریشان
سیاه سیاه 
محکوم به تعلیق در آسمان 

کمی بایست
می‎خواهم بر شانه‎هات
آرام گیرم

  • سید اکبر موسوی

شعر

برای خاتون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی