مردی شبیه زلف هایت
- جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۵۶ ق.ظ
- ۰ نظر
تو ناباوری
مثل ناباوری سرو به پریشانی بید
شبیه ریشخند خیس دریا به افسانه خشک کویر
مثل خیال خالص شیرین و تلخی روزگار فرهاد
حتی اشک
این استدلال بیتردید وحشتناک انسانی
حتی گیسوی جوان شبیه ابر و باد و برف
حتی غریبی لبخند و لبهام
برهانی عقیم است
حتی مرگ
عشق هیچ برهانی ندارد مگر عشق.
تو ناباوری
شبیه شگفتی شمع به گردش پروانه
مثل زلفهات شدهام
زلفهات را باور داری؟
رها و پریشان
سیاه سیاه
محکوم به تعلیق در آسمان
کمی بایست
میخواهم بر شانههات
آرام گیرم