انگارهای فقط انگار

پاراگراف
سَکِر یک سال و نیم روی «آخرین گودال» کار می‌کرد؛ اما هیچ‌کس حتی همسر و دخترش، چیزی در این‌باره نمی‌دانست. او می‌گوید: «فکر می‌کنم شیوه‌ٔ درستی باشد. هرچه آدمی از کاری بیشتر حرف بزند، تمایلش به انجام آن کمتر می‌شود. وقتی به خودم اجازه نمی‌دادم دربارهٔ آخرین گودال چیزی به کسی بگویم، چاره‌ای جز نوشتن آن نمی‌دیدم...»

مصاحبه با لوئیس سکر، #آخرین_گودال، ترجمهٔ حسین ابراهیمی، کتاب‌های بنفشه،‌ تهِ‌کتاب

دربارهٔ زیست مؤمنانه و رواداری

«تمام وجودشون رو کینه و دشمنی پر کرده و تشویق بی‌دین و لات و هرزه هم بهشون مزه کرده با این حال می‌خوان جانماز دین رو هم آب بکشن :)»

این کلمات را دوستی دربارهٔ من نوشته است. این توییت چهار بخش دارد. نخست کینه و دشمنی‌ای که تمام وجودم را پر کرده است. دوم مزه‌کردن تشویق بی‌دین و لات و هرزه به مذاق من. سوم جانماز دین را آب کشیدن در عین حالی که تشویق هرزه‌ها و لات‌ها و بی‌دینان مزه می‌کند. چهارم آن خنده آخر. آن خنده آخر در جواب کامنت قبلی فردی دیگر است. به این خنده چون دربارهٔ من نیست کاری ندارم. 

من این کلمات را فحش نمی‌دانم، یک تحلیل می‌دانم. سال‌هاست در سرای مجازی هم‌دیگر را می‌شناسیم؛ پس می‌تواند از من شناختی داشته باشد و دربارهٔ من بگوید و تحلیل کند. نمی‌دانم که آیا او از دانش‌هایی که مربوط به روان انسان و انفسیات فرد است، چیزی بداند یا نه، اما در سه ادعای او دربارهٔ من، از درونیات من سخن گفته است. کینه، خوش‌آمدن [همان مزه‌کردن] و تدین‌نمایی [همان جانماز دین آب کشیدن]. این کلمات دربارهٔ دوستان من، آنان‌که لایک می‌زنند و آنان‌که کامنت می‌نویسند هم سخن دارد، آنها را بی‌دین، لات و هرزه می‌نامد.

چرا به این تحلیل رسیده است؟ گمان می‌کنم «نپذیرفتن یا ناتوانی درک فضیلت رواداری» پاسخ این پرسش باشد. نپذیرفتن یا عدم درک مدارا با دیگری، نه کاملاً؛ اما بسیار بسته به تک‌انگاری حقیقت است. نویسنده توییت در من سه رفتار را می‌بیند: نخست مخالفت با باورهایش. دوم گفت و شنید با انسان‌ها با باورهای گوناگون از مؤمن تا خداناباور و ... سوم زیست مؤمنانه. او نمی‌تواند میان زیست مؤمنانه و گفت و شنید با خداناباوران یا آنانکه زیست مؤمنانه ندارند، جمع کند. گمان می‌کنم آنچه او و من در سرای مجازی بر زبان می‌رانیم، در این درک تأثیرگذار باشد. من از همه‌چیز می‌گویم: از زندگی، از نان سنگکی که خریده‌ام، از بچه‌هایم، از مشق‌هایشان، از کتاب‌ها، از کشتی، از سیاست و ... اما او غالباً از سیاست می‌گوید. من شاید در سیاست با بسیاری از دوستان مجازی‌ام فاصله داشته باشم، اما اشتراک‌های انسانی را وقتی به نمایش می‌گذارم و می‌گذاریم با هم مشترک می‌شویم. پیش از این گفته بودم [اینجا] که «شبکه‌های اجتماعی مؤمن را به انسان مؤمن و ناباور را به انسان ناباور تبدیل می‌کند.» این جایی است که به غیر از باور، زندگی عادی را بگوییم؛ اما آنگاه که فقط از باورهای سیاسی یا مذهبی بگوییم و تنها دغدغه‌ باور باشد، مخالفان به «انسان مخالف» بدل نمی‌شوند و در نتیجه اشتراکی هم بوجود نمی‌آید. فقط آنان‌که «اخ لک فی الدین» هستند، همراه می‌شوند و نمی‌توان با «نظیر لک فی الخلق» همراه شد و گفت‌وشنید کرد. این «نظیر لک فی الخلق» حداقل اشتراکی است که همه انسان‌ها با یکدیگر دارند. همین اشتراک حداقلی، برای رواداری و مدارا کافی است. با نمایش زندگی کردن، این اشتراک از شباهت در خلق، فراتر می‌رود. اما آنکه تنها و تنها از باور سیاسی می‌گوید و تنها باور سیاسی را می‌بیند، طبیعتاً این اشتراکات را نادیده می‌انگارد و اگر در باور سیاسی همراهش نباشی، دیگری را یک «مخالف» یا یک «دشمن» می‌بیند و نمی‌تواند مدارا کند و روادار باشد.

او تعامل و گفت و شنید با آنکه را مخالف باور اوست، رد می‌کند و نمی‌پذیرد. او این گفت‌وشنید را در رفتارهای من می‌بیند و آن را به «تشویق بی‌دین و لات و هرزه هم بهشون مزه کرده» تعبیر می‌کند. آنگاه به گمانش زیست مؤمنانه من با این گفت‌وشنید در تضاد است. این استدلال را می‌چنید: اگر الف زیست مؤمنانه راستین دارد، نمی‌تواند با «بی‌دین و لات و هرزه» بگوید و بشنود؛ الف با «بی‌دین و لات و هرزه» می‌گوید و می‌شنود. پس: زیست مؤمنانه الف راستین نیست. او زیست مؤمنانه را منافی گفت‌وشنید با غیرمؤمنان می‌داند. پس زیست مؤمنانه را دروغین می‌داند و آن را «جانماز دین آب کشیدن» می‌نامد.

من باید از این کلمات که مبتنی بر مشاهدات و سپس تحلیل است، به خودم رجوع کنم. باید خودم را مشاهده کنم و ببینم چه کرده‌ام و چه بوده‌ام که او و احتمالاً‌ دیگرانی این‌گونه فکر می‌کنند. من نمی‌توانم به سادگی بگویم «نه، من اینگونه نیستم». گاهی «خودفریبی» چنان پیچیده است که حتی خود به خودفریبی ناآگاهیم. «أَخفَی مِن دَبِیبِ النَّملِ عَلَی صَفَاةٍسَودَاءَ فی لَیلَةٍ ظلماءَ». لااقل من نمی‌توانم بخش اول سخنان را که گفته بود «تمام وجودشون رو کینه و دشمنی پر کرده» کاملاً‌ رد کنم.

زمینهٔ ادعای دوم [تعامل با مخالفان] و ادعای سوم [متدین‌نمایی] را به گمانم باید در گونهٔ بودن من در فضای مجازی جستجو کرد. در این سرای مجازی، فرد در متن [و تصویر] حلول می‌کند. فرد متناسخ است در کلماتش. متن می‌تواند نمایندهٔ تمام رفتارهای فرد را نمایندگی کند یا بخشی از آن را. این به تصمیم فرد وابسته است. کسی تصمیم می‌گیرد تنها از باورهایش بنویسد، کسی تصمیم می‌گیرد تنها از آثارش بنویسد و...  من از سال‌ها پیش این را برگزیده‌ام که کلماتم در این فضا، نماینده «من» باشد نه نماینده باور تنها و نه نماینده زندگی تنها. «من» هم باور دارد، هم زندگی می‌کند، هم احساس دارد و ... طبعاً بسیاری از دوستانم با بخشی از من موافقند و با بخشی مخالف. اگر بنا بر این باشد که مخالفت در بخشی به معنای مخالفت در کل باشد، هیچ دوستی نخواهد ماند. این را نباید به معنای گشودگی بر هر باور و رفتاری تفسیر کرد. به هر دلیلی، - یا حتی بی‌هیچ دلیلی و تنها به خاطر اراده- من تصمیم به زیست مؤمنانه و رواداری با دیگریِ مخالف باور خود دارم. این تصمیم، پشتوانه رفتار من در فضای مجازی است. طبعاً می‌توان آن را در مقام نظر و عمل نقد کرد و نادرستی‌هایش را نشان داد و به آن کمک کرد. چنان‌چه گاهی یارانِ یاری‌گر می‌گویند.

به هر حال، من -یعنی من- بر مدارا و رواداری با دیگری‌ام تا آنگاه که دشمنی نورزد. مبنای این رواداری را نه تنها «اخلاق» بلکه دین هم می‌دانم. دیگران یا «هم‌کیش‌اند یا هم‌سرشت» و حتی همه انسان‌ها و موجودات عیال الله‌اند. «والخلق کلهم عیالک». من این را قید می‌زنم به تا آنگاه که دشمنی نورزند. «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم». من زیست‌مؤمنانه و تعامل با دیگریِ نامؤمن را با رواداری جمع می‌کنم. اما نویسنده توییت این جمع را نمی‌پذیرد و زیست مؤمنانه من را راستین نمی‌داند و آن را «جانماز دین آب کشیدن» می‌خواند. به هر حال، باید گفتگو کرد که آیا باور مؤمنانه و زیست مؤمنانه با رواداری با غیر قابل جمع است یا نه. 

نکته پایانی دفاعی کوتاه از دوستان مجازی‌ام است. در میان دوستانم افرادی هستند که یا ناباورند و یا زیست مؤمنانه ندارند [به قول توییت، بی‌دین]؛ اما تا جایی که یاد دارم میان‌شان هرزه و لات ندیده‌ام.
*
با تذکری، متن را کمی ویرایش کردم تا کمی از حالت جدل خارج شود.
پیشنهاد می‌کنم دربارهٔ مبانی رفتاری‌ام اینها را بخوانید:

شبکه‌های اجتماعی، دیگران و دگرگونی‌های ما


  • سید اکبر موسوی

رواداری

زیست مؤمنانه

مدارا

نظرات  (۱۱)

هنوز منتظر پاسخش به منشن اعتراضیم هستم که چرا چنین صفتهایی رو به ما کاربران نسبت داده
سالهاست شما و آقای دانش طلب را می شناسم. بنابراین با شناخت (هرچند نسبی و اندک) می توانم چیزکی بنویسم. آقای دانش طلب «سیاستمدار مریدی» است. او مرید احمدی نژاد است و او را می پسندد و در این راه هیچ مخالفی را هم برنمی تابد. این ابراز ارادت و علاقه به احمدی نژاد تا جایی است که وی می تواند از روی رهبری جمهوری اسلامی هم اگر لازم باشد رد شود. او حتی می تواند با مخالفان و خدا ناباوران و حتی دیگرانی که به اخلاقیات باور ندارند نیز، به شرط اینکه به تقدیس مراد او (احمدی نژاد) برخیزند هم، همدل و هم کلام و هم رای شود. بنابراین تکلیف او مشخص است. سیر توییت ها، انتقادها و حتی زندان رفتن کوتاه و .. همه دال بر این علاقه است. اینکه چرا این علاقه با توجه به عملکرد و رفتار نادرست احمدی نژاد همچنان وجود دارد می تواند دلایلی داشته باشد که حداقل من از آن بی اطلاعم.

در مورد شما نیز شناخت اندکی دارم. به گمان من شما از حوادث ۸۸ شروع به تغییر کردن کردید و اوج تغییرتان هم زمان قتل ناجوانمردانه هاله سحابی بود. به گمانم در آن زمان شما با بهت رفتار عریان جمهوری اسلامی با مخالفانش را دیدید و به وجدان خود رجوع کردید و تبدیل به منتقدی آرام و منصف شدید که نظراتی متفاوت با نظرات گذشته خودش دارد.

به هرحال با این دو مقدمه می توان در مورد توییت دانش طلب در مورد جنابعالی و نقد (به ظاهر منطقی) شما سخنی گفت. آقای دانش طلب مشی و روش خود را ادامه می‌دهد. او در این راه کوتاه نمی‌آید و اگر جایی هم لازم باشد از کلمات رکیک‌ استفاده خواهد کرد. نیز او می‌تواند به شرط تقدیس مرادش دیگران را ببخشد. شما می‌توانید این را تست کنید. یعنی شروع به تمجید از احمدی‌نژاد کنید و ببینید چگونه او همه خطاها (به زغم خود) ی شما را خواهد بخشید و با شما همدل خواهد شد.

شما نیز به گمان من (تاکید می‌کنم به گمان من که نگویید حکم داده‌اید) تمایل دارید خود را منتقدی (منطقی، منصف، دارای حریت، اندیشمند و مشرف به اطلاعات روشنفکرانه) جا بزنید که البته جای نقد دارد. شما درباره یک توییت دانش‌طلب و سخنان قبل او به منطق صوری تمسک جویید تا خطاهای او را عریان کنید. (منتقد منطقی) پیشتر نیز در خصوص فایل منتظری ده ۱۲ گزینه نوشتید که ماجرا را منطقی توضیح دهید و تبرئه کوچک وبزرگ و .. همه نشان می دهد تمایل به این کار دارید. در مورد ماجرای حمله به بیت منتظری چهره منتقد «حر» را به نمایش گذاشتید. در مورد اوضاع و احوال روز جهان و سوریه و جنگ و اظهارات رهبری و روحانی و .. همه شما از همین منظر نگاه می‌کنید. 

اما ایراد کار شما کجاست: نخست اینکه جنابعالی ناخودآگاه می‌اندیشید چون از روش تفکری جزم‌اندیشانه قبلی خود فراتر رفته‌اید و آن را نصفه و نیمه هم اعلام کرده‌اید نه تنها کار تمام است بلکه بالاتر از دیگران هم می‌بینید. به گمانم این غلط است. شما در گذشته تفکرات جزم اندیشانه داشته و در یک مورد هم خود صراحتا اعتراف کرده‌اید که اشتباه کرده‌اید (حمل به بیت منتظری). خب شما چه گامی در راه اصلاح این خطا برداشته اید؟ فقط گفته‌اید. آیا شهامت این را دارید که موضوع را عریان بیان کنید و عوامل و تحریک کنندگان را به اسم و آدرس معرفی کنید؟ آیا در راه اصلاح این خطای علنی به دلجویی علنی از خانواده منتظری پرداخته اید؟ آیا همانطور که بر آن فقیه وارسته ظلم کردید حاضرید هزینه بدهید و مثلا به نقد عریان رهبری بنشینید؟ نمی‌دانم.

در مورد منتقد منظقی نیز همین مساله است. اینکه شما یک توییت فردی که راه و روش و آدرش و مشی اش مشخص است را با اتکا به علم منطق بخواهید نقد کنید جز ارضای نفس و فروکاستن از خشم چیز دیگری هم آیا دارد؟ می‌توان ساعت‌ها حرف زد و نوشت در مورد اینکه مثلا فلان توییت و گفته با قواعد منطقی ناسازگار است و «شیر از ماست» است با «شیر ماست است» تفاوت دارد ولی نتیجه چیست؟ خب این توضیح واضحات است. شما باید فرض را براین بگذارید که مخاطب هم اندک هوشی دارد و می‌تواند بفهمد که مثلا گفته‌های فلان شخص از روی دلیل و برهان است یا حب و بغض... والبته بسیاری نکات دیگر
پاسخ:
ممنون از نوشته‌تان. درباره‌اش فکر می‌کنم. 
در همین یک جمله شما خلاصه شده:
"دانشطلب گفت و شنید با آنکه را مخالف باور اوست، رد می‌کند یا نمی‌تواند درک کند."
نمی‌تواند درک کند

 

تبهکاری مومنانه

درست وقتی که اسنادی از فساد چپ و راست و معتدل منتشر می شود و رسوایی فیش نجومی و املاک نجومی بالا گرفته و می رود که یک رقیب شبه اصولگرای مزاحم را هم از میدان به در کند امثال تو اهل احتیاط می شوند، چرا؟ چرا قبل از این هر روز خودتان را با تهمت های فساد و جنجال بورسیه و دکل و ... منتشر می کردید و گوشتان به زنگنه و جهانگیری و نوبخت و ترکان و امثال اشرفی اصفهانی بود چطور اخلاق و احتیاط محلی از اعراب نداشت؟

یک توییت سابقت را که فساد مخالفت را اصل گرفته بودی و به همه مذهبی ها هم تهمت زده بودی که به فساد حساسیت ندارند منتشر کردم تا دروغگویی و ریاکاری ات را نشان بدهم، از نشان دادن واقعیت اینقدر دردت آمد که برداری درباره شخصیت من مقاله بنویسی؟ فکر می کنی با تخریب کردن من خودت خوب می شوی؟

آن توییت یک جواب (منشن) از شخص دیگری داشت  که آن را هم (مثل توییت اول بنده) سانسور کردی، و بعد جواب من به آن جواب را اینجا پیراهن عثمان کرده ای، که چه بشود؟ که فراموش کنیم اصل قضیه چه بوده؟ و کسی نفهمد پشت این اخلاق فروشی ها و آب کشیدن جانماز احتیاط چه چیزی نهفته؟ یا چون لجت درآمده دست بگیری برای حمله وحوش مجازی به دانشطلب؟

توییتر پر از لات و هرزه است و این جماعت از خوش رقصی با نقاب دین خوششان می آید. این مسلم است و منکرش دروغگو: برای دیده شدن در توئیتر باید با باندهای جوکرها و جارچی های اپوزیسیون همراه شوی و همراه با طنین آنها خودت را هماهنگ کنی، چیزی را تولید کنی که آنها می خواهند، فضای توئیتر دست الوات است و همان تعفنی که در بالاترین به اوج رسید حالا در توئیتر از همه جا فعال تر است، آنقدر شایع که حتی بددهنی اناث هم امر عادی شده و حالت مشمئز کننده پیدا کرده. البته تو نیاز داری که علاوه بر خودت توییتر را هم آب بکشی.

به خودشیفتگی بیمارگونه ات و مصادره زیست مومنانه و اصطلاحات دینی کاری ندارم، اما حرف زدن تو از رواداری خنده دار است. با اینکه در مخالفت با دیگران بسیار تند هستی و اهل تمسخر و تخریبی و خیلی راحت دروغ می بندی اما کوچکترین انتقاد به خودت را تاب نمی آوری، توهین و بلاک می کنی. اصلا گوشی برای شنیدن نداری. و وقتی هم انتقاد می شوی و دیگر بلاک فایده ندارد اینطور از کوره در می روی. حقا که در فضای امروز اول امثال تو باید از رواداری حرف بزنند دوم هم آنهایی که در قم بهشان رأی می دهید، که واویلا به روزی که کسی بهشان بگوید بالای چشمشان ابروست.

برشت یک جمله معروف دارد که می گوید آنکه دانسته بد می کند تبهکار است، و خلقت عجیب جامعه ما کسانی که دانسته بد می کنند و تابلوی اخلاق و دین و زیست مومنانه را هم بالا می گیرند! بارها و بارها این اخلاق فروشی و اخلاق نمایی را نقد کرده ایم که اصلا افراطی و با منظور سخن گفتن از دین و اخلاق و ... پوششی برای بدکاری و فساد (تبهکاری مومنانه) شده است.

اینکه مرا قضاوت کرده ای و راجع به روش مجازی ام با معیار گرفتن خودت حکم صادر کرده ای باز چیز مبتذلی است. آنهایی که در سیاست وحشی بازی در می آورند و رفتارشان کاریکاتوری است به چیزهایی برای نایس نشان دادن خودشان نیاز دارند. آنهایی هم که کشته شدن حجاج در توییتر را جوک کرده بودند گاهی عکس بچه گربه می گذارند. بنده دستکم نیازی به این کارها ندارم. حالا تو هم می خواهی هم وحشی بازی در بیاوری و هم با عکس گل و بچه خودت را اهل رواداری نشان بدهی؟ :) خب این نمی شود، اگر رواداری هست باید در خود سیاست باشد. سیاست یعنی اگر اصول نداشته باشد بقیه اش تئاتر است.

خیلی وقت ها از بحث های طولانی که در فضای مجازی داشته ام مورد اعتراض واقع شده ام و بسیاری از پست های وبلاگی و پلاسی بنده اصلا کامنت هایشان بود که بیشتر از متن مورد توجه واقع می شد (که متأسفانه بعد از آن قضیه پرونده قضایی کمتر شده) حالا می آیی راجع به دانشطلب می گویی: «دانشطلب گفت و شنید با آنکه را مخالف باور اوست رد می کند یا نمی تواند درک کند»؟ واقعا نمی دانم چه واکنشی به این داشته باشم؟ حقیقتا از دیدن اینهمه تقلا و ذلتت احساس خفت بهم دست داد. تقریبا هیچ امیدی هم ندارم که از ادامه این راه منصرف شوی.

پاسخ:
آرزومندم شاد و موفق و خوش باشی.
ببخشید جناب ساما کامنتی که به اسم سروش نوشته شده کار خودتونه؟ 
پاسخ:
نه. من به سادگی به اسم خودم می‌نویسم. جناب سروش در یکی دو کامنت پیشین درباره رفتارهای من تذکراتی داده بودند. 
این پاسخ برای دانش طلب است: متن شما سرشار از نفرت و غیظ است. من مدتهاست شما را دنبال می‌کنم. در وبلاگ و توییتر و البته بدون فالوی مستقیم. پرسشم از شما این است این همه خشم و نفرت از کجا می‌آید؟ این همه تنفر از بی‌شمار کاربر که شما آنها را «وحوش مجازی» خوانده اید از چیست؟ گیرم که رای‌شان خلاف نظر شما باشد. خب رای شما هم خلاف نظر آنان است. شما آنها را محق می‌دانید و آنها هم خود را دارای حق می‌دانند. این وسط شما قدرت و تریبون و پول و ظلم دارید و آنها تنها می‌توانند فریاد خشکی در فضای مجازی بزنند. شما آنان را نمی‌پنسدید و با این نفرتی که من در شما دیده‌ام می‌توانید بدتر از کهریزک سر آنان بیاورید. آنها هم اگر قدرت داشته باشند بی تردید می‌توانند و انجام خواهند داد. خود من گاهی که نظرات شما یا برخی روحانیون و دیگر کاربرهایی مثل زهرا اچ بی را می‌خوانم و می‌بینم،‌ غیظ و نفرت تمام وجودم را فرا می‌گیرد و در آن لحظه در خیال خودم شمایان را به شدیدترین وجه شکنجه می‌کنم.

اما من دلیل نفرتم را می‌دانم و به شما هم خواهم گفت. من ظلم عریان و حق‌کشی‌های آشکار را دیده و هر روزه هم می‌بینم و لمس می‌کنم. من شیطان مجسم را در وجود مرید شما احمدی‌نژاد دیده‌ام. من فساد و اختلاس و ریا و دروغگویی را در اسلام شما و حتی در محل زندگی و اداره خودم دیده و هر روز هم می‌بینم. من از رهبری جمهوری اسلامی بدلیل اینکه تکیه زده برجایی که جای نیست بیزارم. من از اینکه رهبری نظام یک کلمه به کسی پاسخ نمی‌دهد و میلیاردها تومان هزینه‌های تصمیمات غلطش می‌شود خشمگین می‌شوم. او آشکارا ظلم کرده (یا با اطلاعش یا بدون اطلاعش) بنابراین خشم و نفرت و غیظ من از این است که نمی‌توانم کاری کنم. نفرت من از این می‌آید که زورم نمی‌رسد یقه‌ی سیاستمدار و قدرتمندی را بگیرم بنابراین در فضای مجازی فریاد می‌زنم.

اما شما نفرت‌تان از چیست؟ صادقانه می‌خواهم بدانم از چیست؟ آیا بحث مالی و سهم خواهی است؟ آیا سهم اندک تان از سفره انقلاب بوده؟ آیا جنایت کم انجام شده و باید انسان‌های بیشتری بدست شمایان کشته و زندانی شوند؟ آیا قدرت است؟ آیا اسلام و دین مذهب است؟ آیا اندیشه است؟ چیست که اینگونه موجب نفرت شده است. باور کنید گاهی شده با خود اندیشیده ام نکند دانش‌طلب مثلا فرزند احمدی‌نژاد باشد. یا از نزدیکان او. به هرحال این همه تعصب باید از جایی باشد. این همه خطاهای فاحش را ندیدن فقط از عشق می‌تواند باشد.

و در پایان برای درمان این نفرت در دو گروه چه باید کرد؟ راه گفتگو که به گمانم کاملا بسته است. به نظر شما آیا تنها راه با این حجم نفرت جنگ داخلی نیست؟

پاسخ به سروش
 اینطور بی مهابا برای مرید احمدی نژاد بودن دانشطلب حکم صادر می کنید. چرا؟ جواب ساده است چون نقدهای ایشان به احمدی نژاد را نخواندید مشخصا اطلاعی ندارید. من که دیدم این نظر شما برایم مضحک بود. بنابراین بدون اینکه اطلاعی داشته باشیم بهتره با اعتماد به نفس این چنینی نظر ندهیم. در غیر این صورت کینه کودکانه و کامنت پفکی تعریفش همین‌ می شود.
پاسخ:
تا جایی که در ذهن دارم ایشان در توییت‌شان به من گفته‌اند «پادوی بی‌مزد هاشمی». توییتر و وبلاگ و ... سرچ دارد. یک جستجو کنید، ببیند من از بیست هزار توییت چند تا درباره هاشمی و اذنابش نوشته‌ام. چند تاش همراهی بوده و چند تا مخالفت. 
جناب ساما این که بلافاصله بعد از سوال بنده سروش یک نظر عحیب دیگر می‌نویسد و زیر کامنت سیروس به جای سروش جواب می‌دهید بیشتر نشان می‌دهد که کامنت کار خودتان است، درست است؟ 
پاسخ:
گفتم نه یعنی نه. 
  • کبری آسوپار
  • اصرار بر تعمیق کینه ها

    حرف زدن از آدم ها در فضای عمومی هیچ وقت مورد علاقه ی من نبوده؛ نقد رفتارها با نقد آدم ها متفاوت است. سرزنش نمی کنم کسانی را که سرگرم "من" ها هستند؛ خوشبینانه آنکه شاید می اندیشند از این وقت گذاشتن به نقد "من" ها بشود گزاره هایی یافت که تغییرات مثبتی در نحوه ی تعامل ها ایجاد کند. به تجربه اما عیان شده که این مدل بررسی های شخصی همراه با سوگیری، پایدار کردن و عمق بخشی به کینه هایی ست که می توانسته در گذر زمان به فراموشی سپرده شود یا آنکه حداقل همیشه تازه نباشد...

    از سویی کشاندن بحث کامنت به پست، پست توییتری به یادداشت وبلاگی، یادداشت وبلاگی به گوگل پلاس و ... یعنی در این محله دعوا کنی و پاسخش را فردا در محله ی دیگر بدهی که اهل محله ی جدید هم در جریان قرار بگیرند که وقتی آنها نبودند، در محله ی مجاور چه شده و آنها بی خبر مانده اند! آگاهانه یا ناآگاهانه، نتیجه ی این کار نسبت چندانی با زیست مومنانه ندارد؛ به نوعی تلاش برای خبر کردن همه از اینکه "من چقدر خوبم و دیگری چقدر بد" می ماند. انگار پس از دعوا، بلندگو دست بگیریم که ایهاالناس بدانید و آگاه باشید که اینگونه شده است! این رفتار شاید در فضای دبیرستانی و آن هم دخترانه، برای جمع کردم همدردی ها تقریباً طبیعی به نظر برسد، اما در یک فضای رسمی و جدی و خصوصا مردانه به نظرم جالب نیست.

    آنچه هم که در این نوشتار به آن پرداخته شده، قابل تعمیم به همه نیست؛ مثلا آیا هر کس در فضای نت علاقه به گفتن از همه ی ابعاد زندگی اش ندارد، الزاماً رواداری ندارد یا هر کس از همه ی ابعاد زندگی اش سخن گفت، زیست مومنانه دارد؟ 
    یا مثلا آیا الزاماً همه باید حضوری ذوالابعاد در نت داشته باشند و اگر کسی نت را صرفاً برای سیاست یا صرفاً برای شعر یا صرفاً برای عاشقانه نویسی انتخاب کرد، از زیست مومنانه دور شده است؟ آیا می شود کسی را سرزنش کرد که چرا نت را صرفاً بابت پرداختن به یک موضوع برگزیده است؟! و بعد در عین اذعان به اینکه او در اینترنت صرفاً یک بعد وجودی اش عیان است، به خود اجازه داد که تمام ابعاد وجودی او را با ملاک قرار دادن همین حضور اینترنتی نقد کرد؟ 
    و یا اینکه اگر کسی در اینترنت صرفاً به سیاست پرداخت، آیا یعنی همه ی زندگی غیرمجازی او هم اینگونه است؟ واقعا اینترنت چقدر می تواند آیینه ی زندگی واقعی افراد باشد، آن هم در مورد کسی که خود اذعان کرده ایم در اینترنت فقط به سیاست می پردازد؟

    این پست وبلاگی شرح جدل دو نفر است و ارزش دیگری ندارد؛ چون قابلیت تعمیم ندارد. البته در نبش قبر جدل های قبلی هم توانسته موفق ظاهر شود! واقعاً ما و جدل هایمان با همدیگر، چقدر ارزش دارد که وقت همدیگر را بابتش بگیریم؟ مگر آگاهانه پی تخریب شخصیت ها باشیم که به نظر می رسد این آگاهی، چیز ترسناکی است؛ حداقل برای من ترسناک است... حال اینکه خود این پست پایدار کردن دشمنی هاست و مخالف رواداری، بماند و کل نقد محتوای پست هم حداقل فعلاً بماند؛ ما امروز با هم آشنا نشده ایم که با این چند خط فکر کنیم چقدر یکی باشخصیت و محترم است و دیگری دگم و ... بگذریم؛ علی الحساب همین بماند که برای تازه نگهداشتن دشمنی ها و خبر کردن همه ی اهل نت از دعواهایمان وقت صرف نکنیم...

    برقرار باشید
    پاسخ:
    انگیزه من از نوشتن این متن، این بود که دوستی به من گفت اشکال جناب دانشطلب به من، اشکال واردی است. اینکه من رفتار منسجمی ندارم و معلوم نیست چرا اینگونه‌ام. من آمدم آن رفتار را توضیح دهم. حتی من نگفته‌ام رفتار من درست است و رفتار دیگری نادرست. من گفته‌ام این تصمیم من است. طبعاً این را نمی‌شد در توییتر ۱۴۰کاراکتری نوشت و لو با توییت‌های سلسله‌ای. در پی این هم نیستم که بگویم من خوب و دیگران بد. می‌گویم من -یعنی من نه دیگری- گمان می‌کنم این راه درست است و دارم توضیح می‌دهم چرا این راه را انتخاب کرده‌ام. اما اینکه در عمل چه مقدار موفق بوده‌ام، قطعا نمی‌توانم چنین ادعایی کنم.

    من نمی‌خواهم بگویم رفتار دیگران زیست مؤمنانه نیست. می‌خواهم بگویم می‌توان میان زیست مؤمنانه و تعامل با دیگران جمع کرد و میان این دو لزوماً‌ تنافی نیست. یعنی من نمی‌گویم فلانی که فقط از سیاست یا فقط از شعر می‌نویسد، زیست مؤمنانه ندارد. می‌گویم اگر کسی تعامل با غیر داشت، این منافات ندارد. البته خود این تعامل هم مرز دارد. یعنی من در صدد پاسخ به اینم که گمان می‌کنم «جانماز دین آب کشیدن» نیست و از این نسبت دفاع می‌کنم. اما همان وسط هم گفته‌ام که گاهی خودفریبی بسیار پیچیده است. فقط آمده‌ام به فردی که گفته‌است دینداری‌ات دروغین است، بگویم گمان می‌کنم این چنین نیست.

    قطعا آنچه اینجاست قابل تعمیم نیست. ادعا این است که اگر امری -مثلا باور مذهبی یا سیاسی یا فرقه‌ای یا قومیتی- در ذهن کسی پررنگ شود و بر دیگر شؤون زندگی‌اش تأثیر بگذارد، این فرد طبیعتاً -نه لزوما- مخالفت با آن امر را به سمت تقابل می‌برد. چون دیگر مشترکات کم اهمیتند. موافقم نمود فردی در اینترنت نمی‌تواند به معنای میزان اهمیت آن نمود در زندگی عادی باشد. اما می‌تواند به عنوان نشانه -تنها نشانه- به کار رود. 

    من این پست را شرح جدل نمی‌دانم. بلکه توضیح رفتار خودم می‌دانم. اگر می‌خواستم به سمت جدل بروم، می‌توانستم در مقابل «پادوی بی‌مزد هاشمی»، عبارتی بسازم و بگویم. اینکه چقدر توانسته‌ام از جدل دوری کنم، سخنی دیگر است. اما سعی من این بود توضیح یک پرسش دهم که در قالب کلمات «جانماز دین آب‌کش» و «مزه‌کردن تشویق لات‌ها و هرزه‌ها» گفته شده بود. اگر حوصله دارید بروید ببینید در یکی دو سال اخیر ایشان چند تا از توییت‌های من را ریتوییت کرده‌اند و درباره من چه نوشته‌اند. به هر صورت من این حق را دارم که پاسخ یکی از ده‌ها نوشته را بدهم، آن هم در توضیح رفتار خود. 

    نکته دیگر اینکه آمار این وبلاگ گاهی حتی به اندازه انگشتان یک دست نمی‌رسد. آمار وبلاگ می‌گوید این نوشته که بازدیدش بالاتر بوده کمتر از ۳۰۰ بازدید داشته. 

    اما به صورت کلی اشکال شما وارد است، احتمال متن را ویرایش کنم و آنچه اشاره به جدل دارد را عوض کنم. 

    ممنون. 

  • کبری آسوپار
  • دستمال کثیف چیزی را پاک نمی کند

    توضیح دادن رفتار خود امری ست و قضاوت در مورد دیگران امری دیگر. وقتی بحث از توضیح رفتار خود است، حتی نیازی نیست بگوییم چه کسی به ما این نسبت را داده، چه رسد که او را نقد هم بکنیم. اگر قرار است خودمان را توضیح بدهیم، نیازی نیست نصف نوشته مان دیگری باشد و دو شخصیت را شرح بدهیم. من می توانم بنویسم کسی به من گفته جانماز دین آبکش و بعد توضیحم را بدهم که چرا من فکر می کنم چنین نسبتی به من نمی چسبد. نیازی نیست خودم را در نسبت با رفتار دیگری توضیح دهم...

    شاید ادامه دادن این کامنت ها هم به جدل بینجامد؛ لاجرم به همین توضیح کوتاه اکتفا می کنم. تغییر متن، از بعد توصیه پذیری می تواند اتفاق خوبی تعبیر شود و سپاسگزارم که این توصیه را پذیرفتید؛ اما فکر می کنم نتیجه ای در آنچه مورد بحث بود، ندارد؛ از این باب که دیگر کار از کار گذشته و تخریبی روی تخریب های دیگر آمده و کینه ای روی کینه ای. با پست بالا، یاد یک عبارتی افتادم و آن اینکه "خون به خون شستن محال آمد محال!"

    تلاش برای زدودن آنچه آلودگی می پنداریم با دستمالی که خود از ایام دور کثیف بوده و اکنون هم هست، طبعاً جز افزودن بر میزان آلودگی ثمری نخواهد داشت.


    برقرار باشید

    پاسخ:
    من موافقم که صرف نقل یک قول خود به خود باعث شعله‌ورتر شدن تقابل می‌شود؛ اما واقعا من سعی کردم در متن نسبتی به گوینده ندهم و تنها آن ادعایش را تحلیل کنم و ملازمه‌اش را نقد کنم. 
    شاید این جمله گفتنش درست نباشد اما اگر نقل قول از دیگری باعث تخریب اوست، پس تخریب از سوی من نیست، از سوی گوینده است. بعد از این نوشته، دوستی یک گفته از من را که لااقل سه سال پیش گفته بودم،‌ توییت کرد. حرف نادرستی بود. اما رفتار من بود. ده سال دیگر هم نقل کند، رفتار من بود. به هر صورت قصد من تخریب نبود. شاید در لایه‌های زیرین ذهن و نفسم قصد تخریب داشته باشم و با ظاهرسازی ذهنی خودفریبی کنم، این را نفی نمی‌کنم توی متن هم گفته‌ام که از رد مورچه‌ای بر سنگ سیاه در شب سیاه ناپیداتر است. واقعاً نفی نمی‌کنم که شاید خودفریبانه در ته دلم خواسته باشم با آرامش مشت بزنم؛ اما در گمان خودم نه قصد تخریب بود و نه مشت زدن، حتی سعی کردم از این دوری کنم. 
    موافقم که متن می‌توانست از نخست اصلا مبتنی بر یک نقل قول نباشد و خود ادعای من می‌توانست حتی بدون آن نقل قول، مطلبی مستقل باشد و حتی شاید بهتر می‌شد. اما چون یک نوشته واکنشی بود و در پاسخ بود، مبتنی بر آن شد. 

    به هر حال باز هم ممنون. خیلی ساده می‌گویم لااقل در این دو کامنت دو اشتباه را می‌پذیرم. 
    از این "زیست مومنانه" یاد جای مهر رو پیشونی مدیرای بانک افتادم با حقوق نحومی
    پاسخ:
    من عذرخواهم که در برابر سالها فحاشی و اتهام و انتساب‌های نادرست، کمی سخن گفتم. عذرخواهم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی